ماما
شنبه ی هفته پیش یعنی 5 بهمن ستیا خانومم تو 8 ماه وپنج روزگی گفت ماما تو آشپزخونه بودم وقتی که گفت یهو گوشام تیز شد برگشتم نگاش کردم دیدم بلهههههه هی داره میگه ماما ماما ماما...از سر ذوق پریدم وبغلش کردم حسابیییییییی ماچ بارونش کردم...آخه خیلییییی لذت داشت و داره وقتی بچه ی آدم بهش بگه ماما الان دو روزم هست که هی میگه نه نه نه دانیال دیروز بهش میگفت میای با بابا بریم دریا؟ ستیا میگفت نه ... میگفت میای بریم استخر؟ ستیا میگفت نه من ودنی هم همو نگاه میکردیم ومیخندیدیم از اینکه اینقدر هماهنگ در جواب دانیال میگفت نه نه نه خیلی باحال شده بود قربونش برم مننننننننن امروز هم مامان جونم از ساری اومد پیشمون وخونمون رو پر از نور کرد...آخ ک...
نویسنده :
عاطفه
1:17